طرح و نقشه فرش بهارستان:
همانطور که اشاره کردیم طرح و نقشه فرش بهارسری برگرفته از باغ های ایرانی است که در آن نهرهای کوچکی از آب جاری است که شبیه نهرهای آب است.
این نهرها با نگینهای شفاف و بیرنگ تزئین شدهاند که به نوعی جلوه آب شفاف و شفاف را در ذهن بیننده تداعی میکنند.
علاوه بر این جواهرات، استفاده از دانه های مروارید در کف این نهرها باعث شده است که ماسه های جویبار زیبایی خود را به نمایش بگذارند.
روفرشی 6 متری سیمین از طرفداران بسیاری برخوردار می باشد.
برای طبیعیتر شدن جویها نقوشی از افراد پیاده نیز در کنار آنها بافته میشد که در داخل باغچههای سبزی قرار داشت که با نگینهای سبز رنگ طراحی شده بود که میتوانست چمن را به بهترین شکل نشان دهد.
برای دادن این موضوع نیز زیبایی این فرش خاص را دوچندان کرد.
جالب است بدانید در باغ های طراحی شده از درختانی استفاده شده که ساقه های خاردار دارند و شاخه های درختان نیز نمادین است.
گل ها، میوه ها و غنچه های این فرش نیز جلوه خاصی به این باغ ها بخشیده است.
همچنین حاشیه های فرش بهارستان وسیع و با طراحی خاص است و تزئینات آن مانند باغ است.
در تعدادی از باغ ها شمش ها و صفحات طلا به شکل خاک سطح باغ را پوشانده است.
پایان غم انگیز فرش بهار خسرو
فرش بهارستان:
شاید برای شما سوال شده باشد که عاقبت و سرنوشت این فرش دستباف بی نظیر چه شد؟
طبق بررسی های انجام شده دو سرنوشت برای فرش بهارستان بیان شده است: نظریه اول این است که وقتی خسرو پرویز پادشاه ساسانی از هراکلیوس امپراتور روم شکست خورد، این فرش به دست سپاهیان پیروز افتاد.
کمتر مورد قبول مورخان و صاحب نظران است تا مورد دوم.
نظریه دوم این است که بر اساس جنگ بزرگی که در سال 426 بین اعراب مسلمان و ایرانیان رخ داد، با پیروزی لشکر مسلمانان به فرماندهی سعد بر پادشاه ساسانی، تمام طلا، سیم، جواهرات و اشیای قیمتی ایرانیانی که لشکر عرب تا به حال اسیر کرده بودند روبه روی هم نبودند، توسط آنها ثبت شد که یکی از آنها فرش بهارستان بود.
از آنجایی که ابعاد این فرش خاص بسیار بزرگ بود، مسلمانان ابتدا نتوانستند به نتیجه ای برسند و آن را نزد عمر خلیفه مسلمانان مدینه بردند و او تصمیم گرفت آن را به قطعات کوچک تقسیم کند و آن را تقسیم کند.
«میرخواند صاحب روضه الصفا» می گوید که عمر فرش را تکه تکه کرد و بین مهاجران و انصار به طور مساوی تقسیم کرد و به اندازه کف دست به دست حضرت علی (علیه السلام) افتاد.
آن را به هشت هزار درهم فروخت و بخشید و قطعات دیگر را به بازرگانی که به مدینه آمدند فروختند.